موعودا :
دنیا برایم قفسی شده است که تنها امید به نسیم رهایی ات مرا به تکاپو ی رهایی از این شکنجه گاه وا داشته است . از هنگامی که با پر و بال شکسته کنج قفس پژمرده شدم ، تنها به شوق دیدارت نغمه رهایی سر می دهم . تنها به امید تو زندگی می کنم و تنها به لذت شنیدن صیحه آسمانی ات منتظرت مانده ام .
موعودا :
در تحیری سخت مانده ام که هنگامی که طلوع دیده ات غبار غم را از رخسار زمین بشوید چگونه با دیدگان نا پاکم به تماشای سیمای آسمانی ات نشینم . چگونه با گوشهای آلوده ام به زمزمه ها و نجواهای ملکوتی و خداییت گوش فرا دهم . چگونه با زبان گزنده خود به ستایش تو برآیم .
موعودا :
کاش می توانستم مسیحای ملکوت خدا را همواره بر جانم جاری کنم و هنگامی که از افق عرش الهی به ارض بازمی گشتم تنها غبار کوی او زینت بخش قلب تیره و تاریکم می شد . کاش می توانستم لذت معراج را بر روحم بچشانم و برهانم خور را از کابوس های این قفس. قفسی که کلید رهاییش تویی . یا موعود من ... .
(( اَللهُمَ عَجِل فی فَرَجِ مُولانا صاحِب اَلزَمانِ وَ جَعَلنا مِن اَنصارِهِ وَ اَعوانِهِ وَ اَلمُستَشهَدین بَین یَدَیه))